اغزال. [ اِ ] ( ع مص ) گردانیدن دوک را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گردانیدن زن دوک نخ بافی را: اغزلت المراءة؛ ادارت الغزل.( از اقرب الموارد ). گردانیدن دوک. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || باغزال شدن ماده آهو. ( ناظم الاطباء ). باغزال شدن آهو. ( منتهی الارب ). باغزال شدن آهوماده. ( آنندراج ). دارای غزال شدن آهو: اغزلت الظبیة؛ صار لها غزال. ( از اقرب الموارد ). بابره شدن آهو. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).