چند مژگان را بخون اغرا کنی
خانه زنبورشورانیده گیر.
امیرخسرو. ( از آنندراج ).
و هر یکی را بر قهر وقمع آن دیگری اغراء کرد و اغوا نمود. ( تاریخ قم ص 8 ). || دشمنی انداختن میان دو کس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دشمنی انداختن میان مردم و فساد کردن بین آنان : اغری بینهم العداوة؛ القاها کأنه الزقها بهم و افسد بینهم. ( از اقرب الموارد ) : پس از آن فرونایستاد و هم در باب وی و دیگران اغرا میکرد. ( تاریخ بیهقی ص 331 ). احمد ینالتکین بر اغرا و زهره برفت.( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 515 ). اغرا کردن ترکمانان را. ( از تاریخ بیهقی ص 420 ). و استخبار از آنک در آن کار کدام کس با او یار بوده ست و اغرای او از کجا خاسته نکرد. ( جهانگشای جوینی ). از این شیوه خرافات و مزخرفات تقریر کرد تا بدین طریق اغراء و اضلال آن تدابیرمخاذیل در دریای ضلالت غرقه و در بیدای [ جهالت ] سرگشته شدند. ( جهانگشای جوینی ).
دلش بر حرص اغرا و عداوت
سرش در عشق شور کارزارست.
- اغراء بجهل ؛ گمراه ساختن. بضلالت انداختن.
- اغرا کردن ؛ برانگیختن. تحریک کردن. رجوع به اغراء شود.
|| در تداول نحو، معمولی را نامند که مکرر آورده شود و الزام کند عاملی مقدر را. مانند تحذیر که گویند: اخاک اخاک. یعنی الزام اخاک. کذا فی الارشاد واللباب. پس اخاک مفعول به است که حذف عامل مقدری را الزام کرده. و این یکی از مواضعی است که حذف فعل در آن موضع واجب میشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).بیشتر بخوانید ...