اغتمار

لغت نامه دهخدا

اغتمار. [ اِ ت ِ] ( ع مص ) رنگ کردن بزعفران. یقال : اغتمرت المراءة به. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طلا کردن زن صورت خود را با زعفران برای صاف شدن رنگ آن. تَغَمﱡر. ( از اقرب الموارد ). || فروگرفتن آب چیزی را به انبوهی و بسیاری. یقال : اغتمره الماء؛ ای غطاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فراگرفتن آب چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || به آب فرورفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران