اغتسال

لغت نامه دهخدا

اغتسال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شستن و غسل کردن. ( فرهنگ نظام ). غسل آوردن : اغتسل بالماء؛ غسل آورد. ( منتهی الارب ).غسل کردن با آب. ( ناظم الاطباء ). تن را شستن : غسل الرجل ؛ غسل بدنه. ( از اقرب الموارد ). || خوشبویی آلودن. ( آنندراج ). خوشبوی آلودن : اغتسل بالطیب ؛خوشبوی آلود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ببوی خوش آلوده شدن : اغتسل بالطیب ؛ تضمخ. ( از اقرب الموارد ). || خوی کردن اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). عرق کردن اسب. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

غسل کردن، سروتن شستن، شستشوکردن
( مصدر ) ۱ - سرو تن شستن . ۲ - ( اسم ) تن شویی شست و شو .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) سر و تن شستن ، شستن .

فرهنگ عمید

غسل کردن، سر و تن شستن، شست وشو کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس