اغتباط.[ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به آرزو آمدن. یقال : غبط فاغتبط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غبطه و رشک بردن و خواستن کسی که حالش مثل دیگری نیک شود. ( فرهنگ نظام ). رشک بردن به نیکوئی حال کسی تا او را مثل آن حال شود. ( آنندراج ). || نیکوحال شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شاد شدن. ( آنندراج ). || شادمانی کردن بر حال نیکو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شادمانی کردن. ( آنندراج ). بر خوشحالی و نیکی حال شادمان شدن : اغتبط الرجم ؛ تبجح علی حسن حال و مسرة. و یجوز ان یقال : اغتبط ( مجهولاً ). ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بارزو آمدن آرزو بردن غبطه داشتن .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - غبطه داشتن . ۲ - به آرزو آمدن . ۳ - شادمان و خوشحال شدن .
فرهنگ عمید
۱. غبطه داشتن، آرزو کردن حال و وضع خوش کسی را. ۲. به آرزو آمدن. ۳. نیکوحال شدن، شاد شدن، در خوشحالی و سرور بودن.