اعین

لغت نامه دهخدا

اعین. [اَ ی َ ] ( ع ص ) فراخ چشم. ج ، عین ( اصله فعل بالضم ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فراخ چشم. ( المصادر زوزنی ). فراخ چشم. مؤنث : عیناء. ج ، عین. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || ذوالعَیَن یعنی آنکه سیاهی چشم وی در پهنی بزرگ باشد. و هی عیناء. ج ، عین. ( از اقرب الموارد ). آنکه سیاهی چشم وی کلان و بزرگ باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ما اعینه ؛ چه چشم زخم رساننده است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) گاو دشتی نر. ولاتقل : ثوراعین. ( منتهی الارب ). گاو دشتی نر. ( ناظم الاطباء ). گاو نر وحشی. و جنبه اسم بودن آن غلبه دارد و صفت قرار نمی گیرد. لایقال : ثور اعین. ( از اقرب الموارد ).

اعین. [ اَ ی ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَین ، بمعنی چشم. اَعیان. عُیون. ( منتهی الارب ). ج ِ عین. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). و رجوع به اعیان شود.

اعین. [ اَ ی َ] ( اِخ ) قلعه ایست به یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قلعه ای به یمن. ( ناظم الاطباء ). نام قریه ای است و گفته اند قلعه ایست به یمن ، اﷲاعلم. ( از معجم البلدان ).

اعین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) وی آزادکرده سعدبن وقاص و از رجال حجاج بن یوسف بود. او حمام خوبی ساخت که آنرا حمام اعین گفتندی و بدین جهت شهرت یافت. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

اعین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ابوبکربن عتاب حسن بن طریف بغدادی بدین لقب اشتهاردارد. وی بسال 240 هَ. ق. درگذشت. ( لباب الانساب ).

اعین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ابن اعین از طبیبان سرشناس سرزمین مصر بود و او را کتابی است در «امراض العین و مداواتها». وی بسال 385 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به عیون الانباء و قاموس الاعلام ترکی شود.

اعین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ابن تمیم. در عقدالفرید چنین آمده : قالت عائشة: قتل اﷲ مُذَمَّماً بسعیه علی عثمان ترید محمداً اخاها... و ساق الی اعین بن تمیم هواناً فی بیته... ( از عقدالفرید ج 5 ص 52 ).

اعین.[ اَ ی َ ] ( اِخ ) ابن سنبس. پدر زرارةبن اعین. ( از رجال معروف رواة شیعه ) غلامی رومی مردی از بنی شیبان بود و قرآن آموخته و مولای او، وی را آزاد کرده بود و خواست او را داخل نسب خویش کند. لیکن او راضی نشد و بهمان ولاء بنی شیبان باقی ماند. ( الفهرست ابن الندیم ).

اعین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ابن ضبیعةبن ناجیةبن غفال بن محمدبن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی حنظلی دارمی. پسر برادر صعصعةبن ناجیة و جد فرزدق. صاحب استیعاب او را ذکر کرده و چیزی که دال بر صحابی بودن وی باشد نیاورده. وی در جنگ جمل جزء یاران علی ( ع ) بود و همو بود که ناقه عایشه را پی کرد. ( از الاصابة فی تمییزالصحابة ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی اعین بن اصبیعة شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عین چشمها دیدگان .
عبد الله بن اعین محدث است

فرهنگ معین

(اَ یَ ) [ ع . ] (ص . )آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْیُنٌ: چشمها
معنی قُرَّةَ أَعْیُنٍ: روشنی چشمها (برخی گفته اند : اصل این کلمه از قر به معنای خنکی و سردی گرفته شده و معنای قرت عینه این است که : دیدگانش خنک شد و از آن حرارتی که در اثر درد داشت ، بهبودی یافت . بعضی دیگر گفتهاند : از باب بهبودی یافتن از حرارت درد چشم نیست ، بلکه از این ...
ریشه کلمه:
عین (۶۵ بار)

پیشنهاد کاربران

اعین = دیدند
🔸 وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ ( طور ۴۸ )
🔹 در برابر حکم و خواسته پروردگارت شکیبا باش چرا که تحت نظر ما و مورد عنایات و توجّهات ما می باشی.
🔹 أَعۡیُن: عنایات. توجّهات.
🔸 وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ ( طور ۴۸ )
أَعۡیُن: توجّهات.

بپرس