اعکب. [ اَ ک َ ] ( ع ص ) مرد سطبر لب و دندان. ج ، عُکب. ( ناظم الاطباء ). || مردی که بعض انگشتان پای او بر بعضی دیگر سوار باشد. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) اسم جمع است مر عنکبوت را. ( منتهی الارب ). اسم جمع است برای عنکبوت. ( از اقرب الموارد ).