اعواق

لغت نامه دهخدا

اعواق. [ اَع ْ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَوق و عُوق ، مرد بی خیر و آنکه از خیر بازدارد مردم را و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

اعواق. [ اِع ْ ] ( ع مص ) سپری شدن. ( ناظم الاطباء ): اعوق بی الدابة او الزاد اعاقة؛ سپری شد. ( منتهی الارب ). از سفر بازماندن : اعوق بی الدابة او الزاد اعواقاً؛ قطع؛ ای عجزت عن السفر. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران