اعناس. [ اِ ] ( ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دیر ماندن دختر بی شوی در خانه. ( ناظم الاطباء ). بدرازا کشیدن ماندن دختر در میان خاندان خود پس از بلوغ و هیچگاه ازدواج نکردن آنچنان که از عداد باکره بودن خارج گردد. عِناس. عُنوس. ( از اقرب الموارد ). || برگردانیدن و متغیر ساختن کلانسالی چهره مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برگردانیدن و متغیر ساختن کلانسالی چهره کسی را. ( ناظم الاطباء ). تغییر دادن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). مخلوط ساختن چهره کلانسال را:اعنس الشیب وجهه ؛ خالطه. و یقال : «فلان لم تعنس السن ُوجهه »؛ ای لم تغیره الی الکبر. ( از اقرب الموارد ).