اعمال کردن


برابر پارسی: ورزاندن، ورزانش، ورزانیدن

معنی انگلیسی:
dispense, execute, exercise, exert, practice, to use, to exert

لغت نامه دهخدا

اعمال کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بکار بستن. بکار انداختن. بکار بردن. عمل کردن.
- اعمال نفوذ کردن ؛ نفوذ و قدرت را بکار بستن. از مقام خود در انجام دادن کاری استفاده کردن. اعتبار و شخصیت خود را بکار بردن.

فرهنگ فارسی

بکار بستن . بکار انداختن

مترادف ها

apply (فعل)
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن

exert (فعل)
اجرا کردن، نشان دادن، بکار بردن، اعمال کردن

put on (فعل)
انجام دادن، بکار انداختن، افزودن، وانمود کردن، زدن، پوشاندن، اعمال کردن، بخود بستن، دست انداختن، تحمیل کردن، صرف کردن، پوشیدن، برتن کردن، گذاردن، وانمود شدن، بکار گماردن

فارسی به عربی

انطبق , مارس

پیشنهاد کاربران

در کار آوردن، درکارآوری ( اعمال سلیقه/قانون/نفوذ: در کار آوردن سلیقه/قانون/ نفوذ، درکارآوری سلیقه/قانون/ نفوذ )
به کار بردن
گاهی انجام دادن
گاهی اجرا کردن
گاهی استفاده کردن
برابر پارسی ( اعمال کردن ) ، ( بکار بستن ) می باشد. همچنین است: بکارگرفتن
استعمال، استفاده:بکارگیری، کاربست
بنده فکر میکنم ( ورزاندن ، ورزانش، . . ) هیچ کم نداشت
به کار زدن ، مبذول داشتن
اجرا کردن و انجام دادن
Impose

بپرس