لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
برتری، علو، حضرت، اعلیحضرت، بزرگی عظمت و شان و اقتدار
فارسی به عربی
( اعلیحضرت (بصورت خطاب ) ) فخامة
پیشنهاد کاربران
اعلیحضرت: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است:
اسکافر eskāfar ( سغدی: eskāfarn )
اسکافر eskāfar ( سغدی: eskāfarn )
اَعلیحَضرَت: ١. همایون، والاسرور، والاگوهر، سرور، برترِ پیشگاه، بزرگِ پیشگاه، پیشگاهِ والا، والاشهریار ٢. سرورم، سرورِ من، والاگوهر، والاشهریار
🇮🇷 همتای پارسی: والاسرور 🇮🇷
والا تیمسار
سپهرصولت. [ س ِ پ ِ ص َ / صُو ل َ ] ( ص مرکب ) بلند مرتبه. دارای شکوه و جلال :
خسرو سام دولتی ، سام سپهرصولتی
رستم زال دانشی ، زال زمانه داوری.
خاقانی.
خسرو سام دولتی ، سام سپهرصولتی
رستم زال دانشی ، زال زمانه داوری.
خاقانی.
سپهراحتشام. [ س ِپ ِ اِ ت ِ ] ( ص مرکب ) با عظمت. بزرگ قدر. عالی رتبت : پرویز مکنت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر چ جدید ج 3 ص 322 ) . خدام موکب ، سپهر احتشام ، شرایط اجتهاد و اهتمام بتقدیم رسانند. ( حبیب السیر ج 3 ص 322 ) . ناهید بهجت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر ج 3 ص 1 ) .
سپهرسطوت. [ س ِ پ ِ س َطْ وَ ] ( ص مرکب ) بزرگ منزلت. عظیم الشأن :
جمشید سام حشمت سام سپهرسطوت
دارای زال صولت زال زمانه داور.
خاقانی.
جمشید سام حشمت سام سپهرسطوت
دارای زال صولت زال زمانه داور.
خاقانی.
والاجناب. [ ج َ] ( ص مرکب ) والاحضرت. عالی مقام. والاشان :
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت کش است گل شده والاجناب.
خاقانی.
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت کش است گل شده والاجناب.
خاقانی.
اعلیحضرتا
شهریار بلند، پادشاه بلندپایه :
بپوشیدم این خلعت ناپسند
بفرمان آن شهریار بلند.
فردوسی.
بپوشیدم این خلعت ناپسند
بفرمان آن شهریار بلند.
فردوسی.
بجای اعلیحضرت که لغتی عربی است بگوییم بزرگ پیشگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)