[ویکی فقه] اعلامیه جهانی حقوق بشر، یک پیمان بین المللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیده است. این پیمان به دلیل ضعف شناخت تدوین کنندگان آن با جهان بینی توحیدی ناسازگار است و مورد نقد اندیشمندان مسلمان قرار گرفته اشت. در این مقاله به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل هستند و باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.نویسند گان اعلامیه مشخص نکرده اند که این مادّه از اصول موضوعه است و یا معادل و هم ارز سایر مواد آن. همچنین معلوم نیست، قاعده «تمام افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند» توصیه ای اخلاقی است یا دستوری قانونی و حقوقی. چنان که «رفتار برادرانه» نیز تعبیر ابهام دارد؛ یعنی معلوم نیست که چه رفتاری ناقض روح برادری است و چه رفتاری با روح برادری سازگار است. به فرض اینکه بدانیم که دستور به رفتار برادرانه چه چیزی را الزام و تکلیف می کند، این پرسش همچنان مطرح است که سزای کسی که با این امر مخالفت و از آن سرپیچی کند چیست. حقیقت این است که مفاد این مادّه را چیزی بیش از یک اندرز پدرانه یا برادرانه نمی توان تلقی کرد.از دیدگاه اسلامی، با قاطعیت می توان گفت که همه افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند، زیرا در این رویکرد همه افراد بشر در واقع و حقیقت «برادر» اند؛ یعنی از یک پدر و مادر پدید آمده اند. اما کسانی که هر گروه از افراد انسانی را از نژاد و نسل حیوانی جداگانه می پندارند، چگونه می توانند همه انسان ها را برادر بدانند و به آنان توصیه می کنند که رفتارشان برادرانه باشد؟! همچنین در بینش اسلامی می توان ادعا کرد که همه افراد بشر آزاد آفریده شده اند؛ چرا که همه آنان فرزندان آدم و حوا (سلام اللّه علیهما) هستند که هر دو انسان هایی آزاد بوده اند. کسانی که داستان خلقت انسان را آن گونه که در قرآن کریم آمده است نمی پذیرند و به فرضیه های زیست شناسی دل بسته اند، با چه دلیل و برهانی می توانند اثبات کنند که همه انسان ها آزاد به دنیا می آیند؟ در پرتو بینش اسلامی به سهولت و شفافیت هرچه تمام تر می توانیم استدلال کنیم که هیچ انسانی، ذاتاً، برده نیست و بردگی امری عارضی است که بر اثر عوامل خارجی پدید می آید.
ماده دوم
هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ اُنثَی»، است بهره مند گردد. به علاوه، هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آنان تعلق دارد، خواه این کشور مستقل، تحت قیومت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.این مادّه که به صورت یک اصل قانونی یا شبه قانونی تبعیض را به طور مطلق نفی می کند، بیش از یک شعار نیست، چون قابل تبیین و توجیه عقلی نیست. در رویکرد توحیدی که انواع تبعیض نفی شده است، اضافه بر استناد به کلام الهی که معتبرترین سند است، دلیل خردپسندی وجود دارد و آن اینکه چون همه انسان ها از یک پدر و مادر آفریده شده اند با هم برادرند و طبعاً در استفاده از حقوق و آزادی ها نیز برابر خواهند بود.
ماده سوم
هر کسی حق زندگی آزادی و امنیت شخصی دارد.بر اساس مفاد این مادّه برای هر فردی سه حق اثبات می شود: «حق حیات، حق آزادی و حق امنیّت شخصی». پرسش اصلی این است: این حقوق از کجا نشات پذیرفته است و چرا انسان چنین حقوقی دارد؟ افزون بر آن، آیا حق حیات حقی اوّلی است که ممکن است در بعضی اوضاع و احوال ساقط شود و از میان برود یا حقی همیشه ثابت است؟ آنچه از این مادّه استفاده می شود ـ به احتمال قریب به یقین مراد نویسندگان اعلامیه نیز همین بوده ـ این است که حق حیاتْ مطلق است؛ یعنی هیچ کسی را، هرچند جرمی و جنایتی مرتکب شده باشد، نمی توان کشت.از همین رو، بسیاری از کشورها با استناد به همین مادّه مجازات اعدام را لغو کرده اند. کسانی که دچار چنین پندار بی پایه ای شده اند، به حق خداوند معتقد نیستند، بلکه همه حقوق را ناشی از تبادل منافع در جامعه می دانند و می گویند چون انسان ها در زندگی اجتماعی همکاری متقابل دارند حقوق و تکلیفی پیدا می کنند. از آنان می پرسیم: چگونه بر این باورید که اگر کسی دیگری را کشت نباید کشته شود و حتی از کسی که هزاران انسان بی گناه را به خاک و خون کشیده است نباید سلب حیات کرد؟ مگر نه این است که به عقیده خود شما اگر کسی به دیگری کمکی کند بر او حقی می یابد؟ بر این اساس، اگر کسی به دیگری خسارتی وارد کند، حقی را ضایع کرده است و شخص متضرر باید بتواند ادعای خسارت بکند. و چه زیانی بالاتر از اینکه کسی را بکشد؟ چگونه کسی که فرد یا افرادی را به قتل رسانده است، خود همچنان حق حیات دارد؟! به چه دلیل حیات یک انسان در هر اوضاع و احوالی باید محفوظ بماند؟این پرسش درباره حق آزادی نیز مطرح است. آیا آزادی مطلق است یا محدود؟ اگر حق آزادی مطلق است، می پرسیم: به چه دلیل آزادی هیچ کسی را در هیچ اوضاع و احوالی نمی توان محدود کرد؟ و اگر این حق استثناپذیر است ـ و یقیناً تدوین کنندگان اعلامیه نیز بر همین باورند و به همین دلیل مجازات حبس را جایز می دانند ـ به همان دلیلی که آنان زندان را تجویز کرده اند و موجبات محدودیت آزادی انسان را فراهم می آورند، ما نیز کسانی را به مجازات اعدام محکوم می کنیم و حق حیات را از آنان می گیریم؛ همان گونه که آنان معتقدند که در مواردی می توان آزادی افرادی را سلب یا محدود کرد. چنان که در اعلامیه نیز بر آن تصریح کرده اند: اگر کسی حقوق و آزادی های دیگران را مراعات نکند یا مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی را رعایت نکند، از بعضی ازحقوق آزادی های خود محروم می شود. طبعاً آنان برای سلب یا محدودکردن آزادی این افراد دلیلی دارند. ما نیز با استناد به دلیلی مشابه، حق حیات را از بعضی اشخاص سلب می کنیم.خلاصه، در مادّه مزبور، سه حق در یک ردیف آمده است. اگر حق آزادی عمومیّت ندارد و قابل تخصیص است، به چه دلیلی حق حیات و حق امنیّت شخصی مطلق و تخصیص ناپذیرند؟ چه تفاوتی میان حقوق مزبور وجود دارد؟
مادّه چهارم
...
تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل هستند و باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.نویسند گان اعلامیه مشخص نکرده اند که این مادّه از اصول موضوعه است و یا معادل و هم ارز سایر مواد آن. همچنین معلوم نیست، قاعده «تمام افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند» توصیه ای اخلاقی است یا دستوری قانونی و حقوقی. چنان که «رفتار برادرانه» نیز تعبیر ابهام دارد؛ یعنی معلوم نیست که چه رفتاری ناقض روح برادری است و چه رفتاری با روح برادری سازگار است. به فرض اینکه بدانیم که دستور به رفتار برادرانه چه چیزی را الزام و تکلیف می کند، این پرسش همچنان مطرح است که سزای کسی که با این امر مخالفت و از آن سرپیچی کند چیست. حقیقت این است که مفاد این مادّه را چیزی بیش از یک اندرز پدرانه یا برادرانه نمی توان تلقی کرد.از دیدگاه اسلامی، با قاطعیت می توان گفت که همه افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند، زیرا در این رویکرد همه افراد بشر در واقع و حقیقت «برادر» اند؛ یعنی از یک پدر و مادر پدید آمده اند. اما کسانی که هر گروه از افراد انسانی را از نژاد و نسل حیوانی جداگانه می پندارند، چگونه می توانند همه انسان ها را برادر بدانند و به آنان توصیه می کنند که رفتارشان برادرانه باشد؟! همچنین در بینش اسلامی می توان ادعا کرد که همه افراد بشر آزاد آفریده شده اند؛ چرا که همه آنان فرزندان آدم و حوا (سلام اللّه علیهما) هستند که هر دو انسان هایی آزاد بوده اند. کسانی که داستان خلقت انسان را آن گونه که در قرآن کریم آمده است نمی پذیرند و به فرضیه های زیست شناسی دل بسته اند، با چه دلیل و برهانی می توانند اثبات کنند که همه انسان ها آزاد به دنیا می آیند؟ در پرتو بینش اسلامی به سهولت و شفافیت هرچه تمام تر می توانیم استدلال کنیم که هیچ انسانی، ذاتاً، برده نیست و بردگی امری عارضی است که بر اثر عوامل خارجی پدید می آید.
ماده دوم
هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ اُنثَی»، است بهره مند گردد. به علاوه، هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آنان تعلق دارد، خواه این کشور مستقل، تحت قیومت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.این مادّه که به صورت یک اصل قانونی یا شبه قانونی تبعیض را به طور مطلق نفی می کند، بیش از یک شعار نیست، چون قابل تبیین و توجیه عقلی نیست. در رویکرد توحیدی که انواع تبعیض نفی شده است، اضافه بر استناد به کلام الهی که معتبرترین سند است، دلیل خردپسندی وجود دارد و آن اینکه چون همه انسان ها از یک پدر و مادر آفریده شده اند با هم برادرند و طبعاً در استفاده از حقوق و آزادی ها نیز برابر خواهند بود.
ماده سوم
هر کسی حق زندگی آزادی و امنیت شخصی دارد.بر اساس مفاد این مادّه برای هر فردی سه حق اثبات می شود: «حق حیات، حق آزادی و حق امنیّت شخصی». پرسش اصلی این است: این حقوق از کجا نشات پذیرفته است و چرا انسان چنین حقوقی دارد؟ افزون بر آن، آیا حق حیات حقی اوّلی است که ممکن است در بعضی اوضاع و احوال ساقط شود و از میان برود یا حقی همیشه ثابت است؟ آنچه از این مادّه استفاده می شود ـ به احتمال قریب به یقین مراد نویسندگان اعلامیه نیز همین بوده ـ این است که حق حیاتْ مطلق است؛ یعنی هیچ کسی را، هرچند جرمی و جنایتی مرتکب شده باشد، نمی توان کشت.از همین رو، بسیاری از کشورها با استناد به همین مادّه مجازات اعدام را لغو کرده اند. کسانی که دچار چنین پندار بی پایه ای شده اند، به حق خداوند معتقد نیستند، بلکه همه حقوق را ناشی از تبادل منافع در جامعه می دانند و می گویند چون انسان ها در زندگی اجتماعی همکاری متقابل دارند حقوق و تکلیفی پیدا می کنند. از آنان می پرسیم: چگونه بر این باورید که اگر کسی دیگری را کشت نباید کشته شود و حتی از کسی که هزاران انسان بی گناه را به خاک و خون کشیده است نباید سلب حیات کرد؟ مگر نه این است که به عقیده خود شما اگر کسی به دیگری کمکی کند بر او حقی می یابد؟ بر این اساس، اگر کسی به دیگری خسارتی وارد کند، حقی را ضایع کرده است و شخص متضرر باید بتواند ادعای خسارت بکند. و چه زیانی بالاتر از اینکه کسی را بکشد؟ چگونه کسی که فرد یا افرادی را به قتل رسانده است، خود همچنان حق حیات دارد؟! به چه دلیل حیات یک انسان در هر اوضاع و احوالی باید محفوظ بماند؟این پرسش درباره حق آزادی نیز مطرح است. آیا آزادی مطلق است یا محدود؟ اگر حق آزادی مطلق است، می پرسیم: به چه دلیل آزادی هیچ کسی را در هیچ اوضاع و احوالی نمی توان محدود کرد؟ و اگر این حق استثناپذیر است ـ و یقیناً تدوین کنندگان اعلامیه نیز بر همین باورند و به همین دلیل مجازات حبس را جایز می دانند ـ به همان دلیلی که آنان زندان را تجویز کرده اند و موجبات محدودیت آزادی انسان را فراهم می آورند، ما نیز کسانی را به مجازات اعدام محکوم می کنیم و حق حیات را از آنان می گیریم؛ همان گونه که آنان معتقدند که در مواردی می توان آزادی افرادی را سلب یا محدود کرد. چنان که در اعلامیه نیز بر آن تصریح کرده اند: اگر کسی حقوق و آزادی های دیگران را مراعات نکند یا مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی را رعایت نکند، از بعضی ازحقوق آزادی های خود محروم می شود. طبعاً آنان برای سلب یا محدودکردن آزادی این افراد دلیلی دارند. ما نیز با استناد به دلیلی مشابه، حق حیات را از بعضی اشخاص سلب می کنیم.خلاصه، در مادّه مزبور، سه حق در یک ردیف آمده است. اگر حق آزادی عمومیّت ندارد و قابل تخصیص است، به چه دلیلی حق حیات و حق امنیّت شخصی مطلق و تخصیص ناپذیرند؟ چه تفاوتی میان حقوق مزبور وجود دارد؟
مادّه چهارم
...
wikifeqh: نقد_اعلامیه_حقوق_بشر