اعقص

لغت نامه دهخدا

اعقص. [ اَ ق َ ] ( ع ص ) تکه که شاخ او از پس گرد گوش درآمده. و یقال : کبش اعقص و قرن اعقص ایضاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تکه که شاخ او از پس گرد گوش درآمده. ( آنندراج ). آهو یا بز کوهی که شاخ آن از پشت به گوش پیچیده باشد. ( از اقرب الموارد ). کنار سرو در پیش آمده. ( یادداشت بخط مؤلف ). حیوانی که سرویش به پس گوش پیچیده باشد. || آنکه انگشتانش بر یکدیگر پیچیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که انگشتانش آمیخته باشد. ( ازاقرب الموارد ). || آنکه هر دو دندان پیشین وی بدهن درآمده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی که دندانهای پیشین او در دهن درآمده باشد. ( از اقرب الموارد ). || بخیل. مؤنث :عَقصاء. ج ، عُقص. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عروض ) لقب مفاعلتن در بحر وافر که بسوی مفعولن رد گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران