اعقار

لغت نامه دهخدا

اعقار. [ اِ ] ( ع مص ) بیمار رحم گردانیدن. یقال : اعقراﷲ رحمها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). عقره گردانیدن خدای زن را. ( از اقرب الموارد ). || عقره خورانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بسیارعقار شدن. ( تاج المصادربیهقی ). || ترسانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بدهشت آوردن کسی را. ( ازاقرب الموارد ). مدهوش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

اعقار. [ اَ ]( ع اِ ) ج ِ عُقر، بمعنی دنباله حوض یا جای آب خوردن ستور از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).ج ِ عُقر، بمعنی نازایی و کابین زن و میان خانه و اصل آن و بهترین جای خانه و بهترین بیت از قصیده و جز آن. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عُقر شود. || نام درختی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران