اعقاب
/~a~qAb/
مترادف اعقاب: بازماندگان، خانواده، خویشان، دودمان، سلاله، طایفه، قبیله، قوم
برابر پارسی: بازمانگان، فرزندان، نوادگان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
اعقاب. [ اَ ] ( ع اِ ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب. ( غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی. ( منتهی الارب ). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از پس پدر و مادر مانده. ( یادداشت بخط مؤلف ). اولاد و اولاد اولاد. ( ناظم الاطباء ) : اخلاف ما [ مسعود ] بجانب عراق... مشغول گردیم و وی [ محمد ] بغزنین... تا... طریقی که پدران ما بر آن رفته اند نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. ( تاریخ بیهقی ). پس از عهد بگویی [ حصیری ] خان را که چون کار بدین نیکویی برفت و برکات این اعقاب را خواهد بود. ( تاریخ بیهقی ص 212 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع عقب . ۱ - بازماندگان نوادگان فرزندان . ۲ - پاشنه ها .
بنوبت سوار شدن یکدیگر . بنوبت بر نشستن با کسی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
نوع، جنس، گونه، اعقاب، اولاد
اجداد، دودمان، اعقاب، اصل و نسب، سطربندی، سطر شماری
اعقاب، اولاد، زادگان، ایندگان، اخلاف
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جمع عقبه
پشت
طیره
طایقه
پشت
طیره
طایقه
اعقاب از ماده ( عقب ) اخذ شده که به معنای آوردن چیزی به دنبال چیز دیگر است . لذا کلمه ( اعقاب ) به معنای ارث دادن و اثر گذاشتن است . در مجمع البیان گفته است : این کلمه به معنای اثر گذاشتن و تادیه کردن و نظائر آن است. ( ترجمه تفسیر المیزان )
ذریه