اعقاء
لغت نامه دهخدا
- امثال :
لاتکن حلواً فتسترط و لامُرّاً فتعقی ؛ ای فتلفظ من شدةالمرارة و یروی فتعاق. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
|| خورانیدن بچه را چیزی که بول و غایط آورد آنرا. ( منتهی الارب ). کارکن و مدر و مسهل خورانیدن طفل را. ( یادداشت بخط مؤلف ). || انداختن تیر در هوا.و یعدی بالباء لغة فی عقه. ( منتهی الارب ). انداختن تیر در هوا. ( یادداشت بخط مؤلف ). || بلند پریدن مرغ. ( منتهی الارب ).
اعقاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عِقی ، آنچه نخستین از کودک نوزاده برآید از کمیز و پلیدی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ عِقی ، آنچه از بچه نوزاده پیش از خوردن غذائی خارج میشود و آن لزج و سیاه رنگ است مانند غراء. ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید