لغت نامه دهخدا
- اعطاءالمقراض ؛ عملی تشریفاتی است که بهنگام خرقه پوشی انجام میگیرد و اجازه ارشاد به آنکه خرقه پوشیده داده می شود: ثم البسنی الخرقة، و لقننی الذکر و اعطانی المقراض وصانی بارشادالمریدین. ( شدالازار ص 74 ). و کان الشیخ حسین بن عبداﷲ المنقی الشیرازی ممن رفع محفة الشیخ شهاب الدین السهروردی فی طریق الحجاز، قد لازمه مدة، فاعطاه المقراض و الاجازة. ( شدالازار در ترجمه شیخ حسین منقی ص 148 ).
- اعطاءحکم بمثال ؛ در ضمن مثال و نمونه یک امری حکم آنرا بیان کردن. حکم مسئله ای را غیرمستقیم و ضمن آوردن مثال بیان کردن.
- اعطاء کردن ؛ دادن. ( ناظم الاطباء ). بخشیدن. ارزانی داشتن. عطا دادن.
فرهنگ معین
مترادف ها
واگذاری، مدارا، اعطاء
بخشش، اعطاء
اعطاء، تفویض
اعطاء، امتیاز، امتیاز انحصاری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اهدا