اعصیصاب

لغت نامه دهخدا

اعصیصاب. [ اِ ] ( ع مص ) کوشش نمودن شتر در سیر: اعصوصبت الابل ؛ کوشش نمودند در سیر. ( منتهی الارب ). کوشش نمودن شتران در سیر.( از ناظم الاطباء ). کوشش کردن شتران در سیر و گرد هم آمدن. ( از اقرب الموارد ). کوشش نمودن شتر در سیر. ( آنندراج ). || فراهم آمدن قوم و عصایب و جماعت شدن. ( ناظم الاطباء ). فراهم آمدن و عصایب و جماعت شدن قوم. ( آنندراج ). اعصوصب القوم ؛ فراهم آمدند و عصایب و جماعت شدند. ( منتهی الارب ). فراهم آمدن و عصایب گردیدن. ( از اقرب الموارد ). با هم آمدن قوم. ( المصادر زوزنی ): فاعصوصبوا علیه. ( مقدمه ابن خلدون ص 100 ). || سخت گردیدن روز و سخت گردیدن شر. ( آنندراج ). سخت گردیدن بدی و سخت گردیدن روز. ( ناظم الاطباء ): اعصوصب الشر؛ سخت گردید و کذا اعصوصب الیوم. ( منتهی الارب ). سخت گردیدن بدی. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران