اعصام

لغت نامه دهخدا

اعصام. [ اِ ] ( ع مص ) گرفتن دامن کسی را: اعصم بفلان اعصاماً؛ گرفت دامن وی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). متمسک و ملازم شدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). چنگ درزدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || گرفتن یال اسب را: اعصم بالفرس ؛ گرفت یال اسب را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یال اسب گرفتن : اعصم بالفرس ؛ امسک بعُرفه. ( از اقرب الموارد ). || به رسن شتر دست زدن و استوار گرفتن : اعصم بالبعیر؛ به رسن شتر دست زد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به ریسمان شتر دست زدن : اعصم بالبعیر؛ امسک بحبل من حباله. ( از اقرب الموارد ). || عصام ساختن جهت مشک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بند و دوال ساختن جهت مشک و آنرا بدان بستن. ( از اقرب الموارد ). || قرار و ثبات ناگرفتن بر اسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). قرار ناگرفتن بر ستور. ( از اقرب الموارد ). || بعصام بستن مشک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). با بند مشک بستن مشک را. ( از اقرب الموارد ). || بر رحل یا زین چیزی ساختن که راکب دست بر وی زند تا نیفتد و دست در آن زدن از خوف افتادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دست بچیزی زدن و آنرا گرفتن از خوف آن که او را بر زمین افکند. ( از اقرب الموارد ). || ملازم یار و رفیق خود بودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ملازم گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پناه آوردن و امتناع کردن از بدی : اعصم من الشر؛ التجاء و امتنع. ( از اقرب الموارد ).

اعصام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَصام ، بمعنی حلقه ای که در گردن سگ باشد. ( از منتهی الارب ). || ج ِ عُصم ، عُصُم ، بمعنی باقیمانده اثر حنا وجز آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جج ِ عِصمَة و عُصمَة، بمعنی گردن بند و جز آن. و عَصِم ج ِ عُصُمَة و عَصَمَة و اَعصُم جج ِ عُصمة، عِصمَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جمع عصام بمعنی حلقه که در گردن سگ باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس