اعصاب خرد کن


معنی انگلیسی:
nerve-racking, nerve-wracking, raspy, unnerving

پیشنهاد کاربران

[مستهجن ] کیری، [اصطلاح کنایه از] کم کیفیت، بسیار آزاردهنده، رومخی، به دردنخور، شدیداً بَد، ناخوشایند، هَردَمبیل، بی در و پیکر، بی قاعده، درهم بر هم، هرکه هرکه، بی سر و سامان، خر تو خر، بی حساب و کتاب، بلبشو، قاطی پاطی، قاراشمیش

بپرس