اعشاش. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عُش ، بمعنی آشیانه مرغ از هیمه که بر شاخ درخت باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || یقال : تلمس اعشاشک ؛ یعنی بجو سبب گناه در اهل خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اعشاش. [ اِ ] ( اِخ ) ( یوم... ) جنگی میان بنی شیبان و بنی مالک بود. ( از مجمع الامثال میدانی ).
اعشاش. [ اَ ] ( اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم ازآن ِ بنی یربوع بن حنظله. و در بیت زیر از فرزدق این نام آمده است :
عرفت باعشاش و ماکدت تعزف
و انکرت من حدراء ما کنت تعرف.
و همچنین در این بیت از ابن نَعْجاء الضَبّی آمده است :
ایا ابرقی اعشاش لازال مدجن
یجود کما حتی یروی ثراکما.
( از معجم البلدان ).
و گویند: نام موضعی است در بادیه نزدیک مکه مقابل لطیمه. ( از معجم البلدان ). || و موضعی است ببلاد بنی سعد نزدیک طمیه. || ابرق الاعشاش ؛ موضعی بدیار عرب. ( از منتهی الارب ).