اعسام. [ اِ ] ( ع مص ) خشک گردانیدن دست و پا را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خشک کردن دست. ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ). || اشک ریختن. چشم فروخوابیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سرشک ریختن و گویند: چشم فروبستن. ( از اقرب الموارد ). فروخوابیدن چشم. ( از متن اللغة ). || دادن آنچه مطموع باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طمع کسی به وی رسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن و عطا کردن. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). دادن آنچه مطبوع باشد . ( ناظم الاطباء ).اعسام. [ اَ ] ( ع اِ ) بعیر حسن الاعسام ؛ شتر نیکواندام. ( منتهی الارب ).