اعساف

لغت نامه دهخدا

اعساف. [ اِ ] ( ع مص ) دم مرگ گرفتن شتر کسی را و صاحب شتر قریب بموت شدن. || بنده را بکار سخت داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واداشتن بنده خود را بکار سخت. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || در شب سیر نمودن بی دلیل و بی راه. ( منتهی الارب ). بی دلیل و بی راه در شب سیر نمودن. ( ناظم الاطباء ). در شب سیر کردن بسان آنکه شب کور و نابینا. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). کار کردن برای کسی از روی تردید مانند عاسف اللیل ، یعنی کسی که بسان شب کور در شب سیر کند. ( از متن اللغة ). || در قدح بزرگ نوشیدن لازم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لازم گرفتن مشروب نوشیدن را در قدح بزرگ. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران