اعراج

لغت نامه دهخدا

اعراج. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَرج ، بمعنی گله شتران بمقدار هشتاد عدد یا از هشتاد تا نود یا گله صدوپنجاه شتر و اندک بالای آن یا از پانصد تا یکهزار. ( آنندراج ). ج ِ عَرج و عِرج ، بمعنی گله شتران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ عَرج ، بمعنی گله ای از شتران حدود هشتاد شتر یا از هشتاد تا نود یا صدوپنجاه و کمی بیشتر یا از پانصد تا هزار شتر و مثل آن است که عروج ( بالا رفتن ) میکند و جمع دیگر آن عُروج است. ( از اقرب الموارد ).

اعراج. [ اِ ] ( ع مص ) دادن کسی را گله شتران. ( منتهی الارب ). گله شتران بکسی دادن. ( ناظم الاطباء ). گله شتران بکسی بخشیدن. یقال : اعرج فلاناً اعراجاً؛ داد اورا گله شتران. || مالک شتران لنگان گردیدن. ( منتهی الارب ). مالک شتران لنگ گردیدن. ( ناظم الاطباء ). دارا شدن گله شتران را. ( از اقرب الموارد ). مالک شتران لنگ گردانیدن. [ کذا ]. ( آنندراج ). || به وقت غروب درآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بهنگام غایب شدن خورشید وارد شدن. ( از اقرب الموارد ). || لنگ گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سخت لنگ گردانیدن خدا کسی را. ( از اقرب الموارد ). و منه : اعرجه اﷲ؛ دعای بد است.( منتهی الارب ). لنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و درنفرین و دعای بد گویند: اعرجه اﷲ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دادن کسی را گله شتران . گله شتران بکسی دادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس