اعراء

لغت نامه دهخدا

اعراء. [ اِ ] ( ع مص ) برهنه کردن و بازکردن جامه از کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برهنه کردن و عریه دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). لباس از کسی بیرون کردن. بدین معنی ناقص یایی است و متعدی بنفس و هم به «من » متعدی شود. یقال : اعراه الثوب و اعراه منه. ( از اقرب الموارد ). و به «من » نیز متعدی شود. یقال : اَعراه الثوب َ و منه. ( از منتهی الارب ). || دادن کسی را بار یک سال نخله : اعراه النخلةاعراءً؛ داد او را بار یک سال. ( منتهی الارب ). یک سال بار دادن خرمابن کسی را. ( ناظم الاطباء ). بخشیدن بار یک سال خرما را بکسی. ( از اقرب الموارد ). به این معنی نیز یایی است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || در میدان و گشادگی بی حجاب جای گرفتن. ( ناظم الاطباء ). در گشادگی بی حجاب و میدان جای گرفتن. ( منتهی الارب ). جای گرفتن در جای بی حجاب. ( از اقرب الموارد ). || سیر کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیر کردن در جای بی حجاب. ( از اقرب الموارد ). به این معنی نیز یایی است. || گذاشتن ، یقال : اعروا صاحبهم ؛ ای ترکوه. ( منتهی الارب ). گذاشتن و ترک کردن. ( ناظم الاطباء ). ترک گفتن ، یقال : اعری القوم صاحبهم اعراءً؛ ترکوه. ( ازاقرب الموارد ). و بدین معنی ناقص واوی باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || عریت دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عرا ( کرانه ) دادن پیرهن را. یقال : اعری القمیص ؛ جعل له عری. ( از اقرب الموارد ). || دور شدن از کسی. || عروه ساختن کوزه و جز آن را. و بدین معانی نیز ناقص واوی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اعراء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عِرو، بمعنی کرانه و آنکه اهتمام امور نکند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ عَراء، بمعنی جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود و جز آن. || ج ِ عُری ، بمعنی اسب بی زین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مفردهای کلمه شود.

پیشنهاد کاربران