اعذاب

لغت نامه دهخدا

اعذاب. [ اِ ] ( ع مص ) دور نمودن چغزلاوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دور نمودن چغزلاوه را از آب. ( ناظم الاطباء ). چغزلاوه آب را از آن برکندن. و همزه آن [ باب افعال ] برای افاده سلب است. ( از اقرب الموارد ): اعذب الماء اعذاباً؛ دور نمود... ( منتهی الارب ). || شیرین و پاکیزه گردیدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گوارا و شیرین شدن آب قومی. ( از اقرب الموارد ): اعذب القوم ؛ یعنی شیرین و پاکیزه گردید آب ایشان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مانع شدن کسی را از چیزی. و بدین معنی با «علی »متعدی شود. اعذب فلاناً عن الامر؛ منعه. ( از اقرب الموارد ). کسی را از کاری بازداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گذاشتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازداشتن و رها کردن : اعذب عنه ؛ کف عنه و ترکه ، یقال : «اعذبوا عن الامآل اشدالاعذاب ؛ اترکوها». ( از اقرب الموارد ). تن بازکشیدن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). || به آب شیرین رسیدن مقنی : اعذب المستنبط؛ اصاب ماءً عذباً. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران