اعثی

لغت نامه دهخدا

اعثی. [ اَ ثا ] ( ع ص ، اِ ) رنگی است مایل بسیاهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رنگی است نزدیک بسیاهی. ( از اقرب الموارد ). || مرد گول گرانجان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). احمق که در کار سنگینی کند. ( از اقرب الموارد ). || مرد بسیارموی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آن که پرموی باشد. ( از اقرب الموارد ). || کفتار نر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کفتار نر و مؤنث آنرا عَثْواء گویند. ( از اقرب الموارد ). || آن که رنگش مایل بسیاهی بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی که رنگ او بسیاهی بزند. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران