اعتکاس

لغت نامه دهخدا

اعتکاس. [ اِ ت ِ ]( ع مص ) برگردیده شدن و بجای یکدیگر شدن اجزای چیزی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دگرگون شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). تَعاکُس. اِنعِکاس. ( از اقرب الموارد ). || شیر بر خوردنی ریختن. ( تاج المصادر بیهقی ). مثل «عکس » ثلاثی است که بمعنای ریختن شیر بر شوربا و خوردنی است. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران