اعتنا
/~e~tenA/
مترادف اعتنا: التفات، پروا، توجه، حرمت، رعایت، عنایت، محل، ملاحظه، نگرش، وقع
برابر پارسی: پرداختن، پروا، روی آوری، نگرش، نیک نگری
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
جدول کلمات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اهمیت. . .
_______
دنیای بی اعتنایی
فتوح بی سرانجام. . !
گاه اسارت تمام .
مرداب بی تدبیری و انحراف. . .
_______
دنیای بی اعتنایی
فتوح بی سرانجام. . !
گاه اسارت تمام .
مرداب بی تدبیری و انحراف. . .
روی نهی
اعتنا یعنی توجه
محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن.
- محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن.
- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این برادرزادگان را هیچ محل نکردی و هیچ چیز ندادی. ( طبری ترجمه بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
- محل نگذاشتن به کسی یا کسی را ؛ او را به چیزی نشمردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
- || در تداول عوام ، اعتنا نکردن. بی اعتنایی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بی اعتنایی به کسی ی - ا در کاری تغافل کردن. خود را به نفهمی زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) . توقیر و احترام نکردن.
- محل ننهادن ؛ وقع ننهادن. بی اعتنایی کردن. مقامی درخور ندادن کسی را :
بود یک هفته را محل منهید.
خاقانی.
منه آبروی ریا رامحل
که این آب در زیر دارد وحل.
سعدی.
سعدی و عمرو و زید را هیچ محل نمی نهی
وین همه لاف میزنم چون دهل میان تهی.
سعدی.
حکیمان او را محلی ننهادندی که چیزی از نهان وی گویند. ( مجمل التواریخ ) .
- محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن.
- محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این برادرزادگان را هیچ محل نکردی و هیچ چیز ندادی. ( طبری ترجمه بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
- محل نگذاشتن به کسی یا کسی را ؛ او را به چیزی نشمردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
- || در تداول عوام ، اعتنا نکردن. بی اعتنایی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بی اعتنایی به کسی ی - ا در کاری تغافل کردن. خود را به نفهمی زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) . توقیر و احترام نکردن.
- محل ننهادن ؛ وقع ننهادن. بی اعتنایی کردن. مقامی درخور ندادن کسی را :
بود یک هفته را محل منهید.
خاقانی.
منه آبروی ریا رامحل
که این آب در زیر دارد وحل.
سعدی.
سعدی و عمرو و زید را هیچ محل نمی نهی
وین همه لاف میزنم چون دهل میان تهی.
سعدی.
حکیمان او را محلی ننهادندی که چیزی از نهان وی گویند. ( مجمل التواریخ ) .
آگاهی، از کَسی / چیزی آگاه بودن
پرداختن، به کَسی / چیزی پرداختن
پرداختن، به کَسی / چیزی پرداختن
بی درنگ
فک کردن
به خلاصه بگم :فک کردن
اهمیت دادن
نگاه کردن . با دقت
اعتنا # نگاه
توجه. دقت. فکر
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
مِهماد mehmãd ( اوستایی: مِهمَئیدی mehmaïdi )
چاویر ĉãvir ( کردی: چاوه دیری ĉãvadiri )
مِهماد mehmãd ( اوستایی: مِهمَئیدی mehmaïdi )
چاویر ĉãvir ( کردی: چاوه دیری ĉãvadiri )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)