اعتضاد
لغت نامه دهخدا
- اعتضاد باﷲ، اعتضاد به خدا ؛ یاری خواستن از خدا. خدا را به یاری طلب کردن. پناه بردن به خدا : توقیع عالی این بود که اعتضاد من نیست الا بخدا و بعد از آن به سلطان مسعود. ( تاریخ بیهقی ص 306 ).
|| بازو دادن یعنی یاری و مدد کردن و می تواند گاهی اعتضاد که مصدر است بمعنی معتضد باشد که اسم فاعل است چنانکه هدی بمعنی هادی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || حضانت و نگهداری کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) یار گرفتن یاری کردن . ۲ - ( اسم ) همراهی یاری .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 همتای پارسی: بازوداری 🇮🇷
[ ریشه: ع ض د ] [ ریشه پارسی: بازو یار/دار ]
عاضد: بازوینده
معاضد: بازویار
معاضدت: بازویاری
اعضاد: بازوان
اعتضاد: بازوداری
معتضد: بازودار
[ ریشه: ع ض د ] [ ریشه پارسی: بازو یار/دار ]
عاضد: بازوینده
معاضد: بازویار
معاضدت: بازویاری
اعضاد: بازوان
اعتضاد: بازوداری
معتضد: بازودار