اعتساف

لغت نامه دهخدا

اعتساف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بیراه رفتن و میل کردن از راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از عسف بمعنی بیراه رفتن و بیداد کردن. ( از کنز و کشف و منتخب بنقل از غیاث اللغات ). عدول کردن و منحرف شدن از راه. ( از اقرب الموارد ). بیراهه رفتن. بر بیراهه شدن. ظلم کردن. ستم کردن. بیداد کردن. از راه راست منحرف شدن. ج ، اِعتِسافات. ( فرهنگ فارسی معین ). ظلم. ستم. عسف. جور. زور. ( یادداشت مؤلف ). || ستمکاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || خدمت خواستن از کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بخدمت داشتن کسی را.( از اقرب الموارد ). || اشتباه کردن راه بر اثر نبودن راه نما و نداشتن اطلاع. ( از اقرب الموارد ). || دست بکاری زدن بدون تدبیر و اطلاع.

فرهنگ فارسی

راه راکج کردن، ازراه راست منحرف شدن، بیراهه رفتن، ستم کردن، بیدادکردن
۱ - ( مصدر ) ستم کردن ظلم کردن بیداد کردن . ۲ - ( اسم ) ستم کاری . ۳ - ( مصدر ) بیراهه رفتن بر بیراه شدن از راه راست منحرف شدن . جمع : اعتسافات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) زور گفتن . ۲ - بیراهه رفتن . ۳ - (اِمص . ) زورگویی .

فرهنگ عمید

۱. راه را کج کردن، از راه راست منحرف شدن، بیراهه رفتن.
۲. ستم کردن، بیداد کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس