اعتسار

لغت نامه دهخدا

اعتسار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بر اشتر رام ناشده برنشستن. ( منتهی الارب ). بر شتر رام ناشده برنشستن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شتر رام نشده را گرفتن آنگاه مهار کردن و سوار شدن. ( از اقرب الموارد ). یقال :اعتسر الناقة؛ ای اخذها فخطمها و رکبها. ( منتهی الارب ). || بسختی و ناپسندی گرفتن مال فرزند را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مال فرزند را بسختی و ناپسندی گرفتن. ( ناظم الاطباء ). مال فرزند را بدون میل و رضای او گرفتن. ( از اقرب الموارد ). مال فرزند برگرفتن بی رضا. ( تاج المصادر بیهقی ). || ستم کردن و قهر نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ستم نمودن و قهر کردن. ( آنندراج ). زور و ناروا گفتن. ( از اقرب الموارد ). کقوله : «و قادوا الناس طوعاً و اعتسارا». ( اقرب الموارد ). به ستم بر کاری داشتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || غریم رادر وقت تنگدستی بگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). قرض دار را در وقت تنگدستی چیزی ستاندن.

پیشنهاد کاربران