اعتزام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) قصد کردن. خود متعدی است و به «علی » نیزمتعدی گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عزم. آهنگ کردن. ( یادداشت مؤلف ). || دل نهادن بر چیزی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دل بر کاری نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || کوشش نمودن. || بر جاده راه رفتن. || میانه روی گزیدن. || درنگ در رفتار و جز آن. || باتوسنی و سرکشی گذشتن اسب. || تحمل و شکیبایی نمودن بر بلا و مصیبت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).