اعتراض
/~e~terAz/
مترادف اعتراض: انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی
برابر پارسی: وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) خرده گرفتن انگشت بر حرف نهادن ایراد گرفتن . ۲ - تعرض کردن . ۳ - پیش آمدن . ۴ - ( اسم ) واخواست واخواهی . ۵ - آنست که شاعر در اثنای بیت لفظی برای اتمام شعر بیاورد که معنی بدان محتاج نباشد و آنرا ( حشو ) گویند و بر سه قسم است : ملیح متوسط قبیح . جمع : اعتراضات .
آفت رسیدن بزن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد . یا پیش آمدن کسی را به تیری پس انداختن بر وی و کشتن . کسی را پیش آمدن و بر کسی در آمدن در چیزی رحال کردن و گشتن . یا سوار شدن بوقت عرض . یا بر پهنا ایستادن چیزیرا مانند چوی بر پهنای جوی . یا مایل شدن پیش چیزی . حایل شدن . مانع شدن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پیش آمدن و روبه روی کسی ایستادگی کردن.
۳. عیب گرفتن، خرده گرفتن، ایراد گرفتن، نکته گیری.
۴. (ادبی ) در بدیع، آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص.
واژه نامه بختیاریکا
سر واز
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اظهار نارضایتی و مخالفت کردن را اعتراض گویند. موارد جواز و عدم جواز اعتراض در سراسر فقه به مناسبت مطرح و احکام آن ذکر شده است.
در این جا به ضابطۀ کلّی که در برگیرندۀ همۀ موارد کاربرد آن در فقه است، اشاره می شود.اگر سخن یا عملی با همۀ جهات و شرایط لازم برای جواز صدور یا صحّت شرعی آن، از فرد صاحب صلاحیّتی صادر شود، دیگری از نظر شرعی حق اعتراض به او ندارد.
افراد داخل در ضابطه کلی
افرادی که داخل در ضابطه کلی هستند و حق اعتراض بر آنها در مورد خودشان نیست.
← سخن یا عمل امام معصوم
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۱، ص۲۹۶.
...
در این جا به ضابطۀ کلّی که در برگیرندۀ همۀ موارد کاربرد آن در فقه است، اشاره می شود.اگر سخن یا عملی با همۀ جهات و شرایط لازم برای جواز صدور یا صحّت شرعی آن، از فرد صاحب صلاحیّتی صادر شود، دیگری از نظر شرعی حق اعتراض به او ندارد.
افراد داخل در ضابطه کلی
افرادی که داخل در ضابطه کلی هستند و حق اعتراض بر آنها در مورد خودشان نیست.
← سخن یا عمل امام معصوم
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۱، ص۲۹۶.
...
wikifeqh: اعتراض
[ویکی فقه] اعتراض (ابهام زدایی). واژه اعتراض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اعتراض (علم بدیع)، یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی یا همان حشو و به معنای استفاده از لفظ یا عبارتی در کلام بدون نیاز به آن در سیاق کلام• اعتراض (فقه)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در فقه به معنای اظهار نارضایتی و مخالفت کردن
...
...
wikifeqh: اعتراض
[ویکی فقه] اعتراض (علم بدیع). یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی اعتراض و یا همان حشو می باشد. که در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه دارد، و در اصطلاح اعتراض یا حشو آن است که در میانِ سخن لفظی یا عبارتی بیاورند که در سیاقِ اصلی سخن به آن نیازی نباشد.
حشو (اعتراض) در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه دارد؛ که در این باره سعدی می گوید: قبا گر حریر است و گر پرنیان •••• بناچار حشوش بود در میاندر علم بلاغت به اعتراض یا حشو اعتراض الکلام قبل التمام می گویند. همان واژه، تعبیر یا جمله معترضهٔ که اگر حذف شود در معنی خللی پدید نمی آید. مانند: غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است •••• بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیستدر این بیت عبارتِ «که تاجِ سرِ آفرینش است» حشو است که در میانِ سخنِ اصلی آمده است.و در اصطلاح علم بدیع، عبارت است از آوردن کلمات و جملاتی که به ارکان و سیاق اصلی سخن ارتباطی ندارد و بنا بر دلایلی در لابه لای ارکان و اجزای اصلی جمله آورده می شود.
انواع حشو
حشو در کلام به سه گونه است: حشو ملیح، حشو متوسط و حشو قبیح.شاعران زبان فارسی، در ابیات خود از حشو ملیح بیشتر از نوع دیگر حشوها استفاده می کنند.
← حشو ملیح
در حشو ممکن است مقاصد بسیاری، همچون تنزیه، دعا، تنبیه، تاکید، مطابقه و استعطاف، بیانِ سبب، و مدح منظور باشد.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۵.
...
حشو (اعتراض) در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه دارد؛ که در این باره سعدی می گوید: قبا گر حریر است و گر پرنیان •••• بناچار حشوش بود در میاندر علم بلاغت به اعتراض یا حشو اعتراض الکلام قبل التمام می گویند. همان واژه، تعبیر یا جمله معترضهٔ که اگر حذف شود در معنی خللی پدید نمی آید. مانند: غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است •••• بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیستدر این بیت عبارتِ «که تاجِ سرِ آفرینش است» حشو است که در میانِ سخنِ اصلی آمده است.و در اصطلاح علم بدیع، عبارت است از آوردن کلمات و جملاتی که به ارکان و سیاق اصلی سخن ارتباطی ندارد و بنا بر دلایلی در لابه لای ارکان و اجزای اصلی جمله آورده می شود.
انواع حشو
حشو در کلام به سه گونه است: حشو ملیح، حشو متوسط و حشو قبیح.شاعران زبان فارسی، در ابیات خود از حشو ملیح بیشتر از نوع دیگر حشوها استفاده می کنند.
← حشو ملیح
در حشو ممکن است مقاصد بسیاری، همچون تنزیه، دعا، تنبیه، تاکید، مطابقه و استعطاف، بیانِ سبب، و مدح منظور باشد.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۵.
...
wikifeqh: اعتراض_(علم_بدیع)
مترادف ها
ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف
قوهء اعطراض، اعتراض، تذکر و اعلام خطر، انتقاد، تعیین تقصیر و مجازات نمودن
اعتراض، شکایت، پروتست، واخواست رسمی
اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی
ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی
رد، اعتراض، استثنا، استثناء
اعتراض، تعرض، سرزنش، نکوهش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واکنش،
گاهی می توان به جای [اعتراض کردن]، از [واکنش نشان دادن] بهره گرفت.
گاهی می توان به جای [اعتراض کردن]، از [واکنش نشان دادن] بهره گرفت.
واژه اعتراض
معادل ابجد 1472
تعداد حروف 6
تلفظ 'e'terāz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی 'e'terAz
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 1472
تعداد حروف 6
تلفظ 'e'terāz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی 'e'terAz
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
اعتراض فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی و تهیه کنندگی سید ضیاء هاشمی محصول سال ۱۳۷۸ است.
امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا، را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، پس از دوازده سال از زندان آزاد می شود. پیش از آزادی، هم سلولی اش محسن دربندی، انگشتری به او می دهد و به او سفارش می کند پس از گرفتن طلب او از مردی بیرون از زندان، از زنی به نام مجدی حمایت کند و سر و سامانی به زندگی او بدهد. بیرون از زندان، مادر او که حالا نابینا شده به همراه برادران و خواهران امیرعلی و شوهرخواهرش به استقبال او می آیند. امیرعلی درمی یابد که در غیاب او پدرش از فراق او مرده و یوسف، یکی دیگر از برادرهایش، در یک آسایشگاه روانی بستری است. یوسف در جریان تظاهرات دانشجویی بر اثر ضرباتی که به سرش وارد آمده دچار اختلال روانی شده است. رضا، برادر آزادشده اش را به یک پیتزافروشی در شمال شهر که محل کار اوست می برد.
... [مشاهده متن کامل]
رضا عاشق دختر پولداری به نام لادن است که به اتفاق دوستانش از مشتریان دایمی پیتزافروشی است، و از طرفی تلاش می کند به ناراحتی های روانی دوست معتادش قاسم پایان دهد. امیرعلی به زودی مجدی را پیدا می کند و در حالی که تصور می کرده مجدی همسر محسن است، درمی یابد که او زنی بیوه و در واقع خواهر هم سلولی اش است که با دختر کوچکش عاطفه زندگی می کند. امیرعلی دلباخته مجدی می شود و در ملاقاتی در زندان با محسن از او اجازه عروسی با خواهرش را می خواهد و محسن نیز می پذیرد.
از سویی رضا به لادن می گوید که به خاطر اختلاف طبقاتی میان خانواده آن دو، ازدواجشان را باید فراموش کنند و بهتر است از یکدیگر جدا شوند. لادن با ناراحتی می پذیرد. یک شب رضا که برای یکی از خانه ها پیتزا برده، با دوستان لادن در میهمانی ای که در آن خانه برپاست روبرو می شود و خود لادن را نیز می بیند. رضا با ناراحتی به پیتزافروشی برمی گردد و مدتی بعد دوستان لادن نیز به پیتزافروشی می آیند و به او می گویند که امشب عقدکنان لادن است ولی هنوز عاقد نیامده است. امیرعلی که موفق شده طلب محسن را بگیرد، در راه بازگشت با احمد، فاسق نامزد سابق برادرش، روبرو می شود و احمد او را با ضربه های متعدد چاقو می کشد در حالی که امیرعلی در خیابان و زیر باران شدید آخرین نفس ها را می کشد، لادن به پیتزافروشی که دوستانش در آن جمع شده اند، نزد رضا بازمی گردد.
امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا، را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، پس از دوازده سال از زندان آزاد می شود. پیش از آزادی، هم سلولی اش محسن دربندی، انگشتری به او می دهد و به او سفارش می کند پس از گرفتن طلب او از مردی بیرون از زندان، از زنی به نام مجدی حمایت کند و سر و سامانی به زندگی او بدهد. بیرون از زندان، مادر او که حالا نابینا شده به همراه برادران و خواهران امیرعلی و شوهرخواهرش به استقبال او می آیند. امیرعلی درمی یابد که در غیاب او پدرش از فراق او مرده و یوسف، یکی دیگر از برادرهایش، در یک آسایشگاه روانی بستری است. یوسف در جریان تظاهرات دانشجویی بر اثر ضرباتی که به سرش وارد آمده دچار اختلال روانی شده است. رضا، برادر آزادشده اش را به یک پیتزافروشی در شمال شهر که محل کار اوست می برد.
... [مشاهده متن کامل]
رضا عاشق دختر پولداری به نام لادن است که به اتفاق دوستانش از مشتریان دایمی پیتزافروشی است، و از طرفی تلاش می کند به ناراحتی های روانی دوست معتادش قاسم پایان دهد. امیرعلی به زودی مجدی را پیدا می کند و در حالی که تصور می کرده مجدی همسر محسن است، درمی یابد که او زنی بیوه و در واقع خواهر هم سلولی اش است که با دختر کوچکش عاطفه زندگی می کند. امیرعلی دلباخته مجدی می شود و در ملاقاتی در زندان با محسن از او اجازه عروسی با خواهرش را می خواهد و محسن نیز می پذیرد.
از سویی رضا به لادن می گوید که به خاطر اختلاف طبقاتی میان خانواده آن دو، ازدواجشان را باید فراموش کنند و بهتر است از یکدیگر جدا شوند. لادن با ناراحتی می پذیرد. یک شب رضا که برای یکی از خانه ها پیتزا برده، با دوستان لادن در میهمانی ای که در آن خانه برپاست روبرو می شود و خود لادن را نیز می بیند. رضا با ناراحتی به پیتزافروشی برمی گردد و مدتی بعد دوستان لادن نیز به پیتزافروشی می آیند و به او می گویند که امشب عقدکنان لادن است ولی هنوز عاقد نیامده است. امیرعلی که موفق شده طلب محسن را بگیرد، در راه بازگشت با احمد، فاسق نامزد سابق برادرش، روبرو می شود و احمد او را با ضربه های متعدد چاقو می کشد در حالی که امیرعلی در خیابان و زیر باران شدید آخرین نفس ها را می کشد، لادن به پیتزافروشی که دوستانش در آن جمع شده اند، نزد رضا بازمی گردد.
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
اعتراض= واخواست
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
اعتراض= واخواست
نامردم اگه برای حق معترض نشم ملت یا می تونن بر ن گم شن یا مطیع ضمنا 🙄🙄🙄
اِعتِراض: ناخرسندی، ناخشنودی، ناهمسویی، واخواهی، واخواست
خروشیدن در شاهنامه به جای اعتراض بکاررفته است.
خروشید بر وی: اعتراض کرد بر وی.
خروشید بر وی: اعتراض کرد بر وی.
واخواهی - واخواست
ارائه ی نارضایتی خود به طرف مقابل بخاطر عملکرد بد او
پِیجَستن/پِیجَهیدن = to object، اعتراض کردن
پِیجَست، پِیجَهِش = objection، اعتراض
پِیجَستار = معترض، اعتراض کننده
روش ساخت ⬇️
{پیجستن: پیشوند ‹پی› ( به معنای به، به سوی و . . . ) بعلاوهٔ ‹جَستن›. در بن به معنای به کسی یا چیزی پریدن و جهیدن ( برای نشان دادن ناخشنودی ) . چنانکه وقتی می گوییم �علی به حسن پرید� یعنی علی به حسن پرخاش و اعتراض و ابراز ناخشنودی کرد.
... [مشاهده متن کامل]
پیشوند ‹پی› در ‹پیوستن› ( به چیزی بستن/بسته شدن ) و ‹پیغام› ( آنچه به سوی دیگران گام برمی دارد و می آید ) دیده می شود.
در ساخت این واژه، به ریشه همسنگ انگلیسی آن نیز نگر داشته ام.
واژهٔ object از پیشوند ob ( به، به سوی، بر علیه و . . . ) ject ( جستن و پریدن و پراندن و پرتاب کردن و . . . ) تشکیل شده است. }
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
پِیجَست، پِیجَهِش = objection، اعتراض
پِیجَستار = معترض، اعتراض کننده
روش ساخت ⬇️
{پیجستن: پیشوند ‹پی› ( به معنای به، به سوی و . . . ) بعلاوهٔ ‹جَستن›. در بن به معنای به کسی یا چیزی پریدن و جهیدن ( برای نشان دادن ناخشنودی ) . چنانکه وقتی می گوییم �علی به حسن پرید� یعنی علی به حسن پرخاش و اعتراض و ابراز ناخشنودی کرد.
... [مشاهده متن کامل]
پیشوند ‹پی› در ‹پیوستن› ( به چیزی بستن/بسته شدن ) و ‹پیغام› ( آنچه به سوی دیگران گام برمی دارد و می آید ) دیده می شود.
در ساخت این واژه، به ریشه همسنگ انگلیسی آن نیز نگر داشته ام.
واژهٔ object از پیشوند ob ( به، به سوی، بر علیه و . . . ) ject ( جستن و پریدن و پراندن و پرتاب کردن و . . . ) تشکیل شده است. }
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
اعتراض= وانگری
معترض=وانگر
معترضان=وانگران
معترض=وانگر
معترضان=وانگران
در پارسی میانه �پَتکار� است که امروزه می توان بجای اعتراض پدکار را بکار برد.
نارضایتی
از این پیشنهاد لذت ببرید🌹
از این پیشنهاد لذت ببرید🌹
پروتست .
در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن.
همتای واژه ی اعتراض= واخواهی خیلی زیباست و همچنین پاخوس
پرخاش و خروش یعنی تند صحبت کردن و عصبانی شدن. اینان در اینجا معنی واخواهی نمی دهد . . با سپاس
برابر پارسی ان توپیدن و توفیدن میباشد
" فراژکش " از بن فراژکیدن به معنای به تندی گراییدن ، بیان خواسته با روشی تند که از واژه ژکیدن گرفته شده ، ژکیدن یعنی زیر لب غر و لند کردن ، نمود بیرونی خشم .
فراژکش ها = اعتراضات
فراژکنده = معترض
فراژکش ها = اعتراضات
فراژکنده = معترض
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
ویتَندا vitandã ( سنسکریت )
ویپرات viprãt ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
آکسیپ ãksip ( سنسکریت: آکسِپَ )
پرخاش
ویتَندا vitandã ( سنسکریت )
ویپرات viprãt ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
آکسیپ ãksip ( سنسکریت: آکسِپَ )
پرخاش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)