اعتدالی

/~e~tedAli/

معنی انگلیسی:
moderate, equinoctial, moderate(politician)

لغت نامه دهخدا

اعتدالی. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اعتدال. ( ناظم الاطباء ) :
چون بنقطه اعتدالی بازگردد روز و شب
روزگار این عالم فرتوت را برنا کند.
ناصرخسرو.
نوروز به از مهرگان اگرچه
هر دو دو زمانند اعتدالی.
ناصرخسرو.
|| ( اِخ ) نام فرقه و جمعیتی سیاسی در اول مشروطیت. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به اعتدال میانه رو ۲ - پیرو حزب اعتدالیون ( از احزاب سیاسی دور. مشروطیت در ایران ) .

فرهنگ عمید

۱. میانه رو.
۲. (سیاسی ) [منسوخ] در دورۀ مشروطه، عضو حزب اعتدالیون، میانه رو.

پیشنهاد کاربران

بپرس