اعتثام

لغت نامه دهخدا

اعتثام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) یاری خواستن از کسی و سود گرفتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یاری خواستن و سود گرفتن. ( آنندراج ). طلب یاری کردن و سود بردن از آن. ( از اقرب الموارد ). و به این معنی با «باء» متعدی شود.
- امثال :
«الا اکن صَنَعاً فانی اعتثم » ؛ ای ان لم اکن حاذقاً فانی استعین باهل الحذق. ( اقرب الموارد ). و در منتهی الارب مثل فوق چنین تفسیر شده : ای ان لم اکن حاذقاً فانی اعمل علی قدر معرفتی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| دراز نمودن دست را.( آنندراج ). اعتثم بیده ؛ دراز نمود دست را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بلند کردن یا دراز نمودن دست. ( اقرب الموارد ). || سست دوختن توشه دان را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). دوختن توشه دان را بدون استحکام. عَثم. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران