اعاظم
/~a~Azem/
لغت نامه دهخدا
- اعاظم سلاطین جهان ؛ بزرگترین پادشاهان جهان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اعظم شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) جمع اعظم . ۱ - بزرگتران مهتران . ۲ - بزرگان مهان .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
نخستان
آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
کبار
اعالی
آقایان عظام، عظام
اَعلام
مشاهیر و بزرگان : جمعی دیگر از اعلام براعت و احداث صناعت در عداد کتاب و حساب منتظم بودند. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257 ) . نیت غزری دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 273 ) .
مشاهیر و بزرگان : جمعی دیگر از اعلام براعت و احداث صناعت در عداد کتاب و حساب منتظم بودند. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257 ) . نیت غزری دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 273 ) .
بزرگان ، بزرگ تران