اعادت

لغت نامه دهخدا

اعادت. [ اِ دَ ] ( ع مص ) اعاده. اعادة. رجوع به دو صورت مذکور شود. و با لفظ کردن و شدن مستعمل. ( آنندراج ).رجوع به ترکیبات کلمه شود : سخن که از دهان برون رفت و تیر که از قبضه کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید اعادت آن صورت نبندد. ( مرزبان نامه ).
مرا بروز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت.
سعدی ( طیبات ).
- اعادت کردن ؛ اعاده کردن : برخی از آنچه بر سر او رفته بود اعادت کرد. ( گلستان ). و رجوع به اعاده کردن شود.
|| بیمارپرسی. ( آنندراج ) .

اعادة. [ اِ دَ ] ( ع مص ) بازگردانیدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل ص 15 ). چیزی را بجای خود بازگردانیدن. ( ناظم الاطباء ). اعادة چیزی به جایی ؛ بازگردانیدن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). بازبردن چیزی را. برگردانیدن به جایی. ( از متن اللغة ). || اعادة سخن ؛ تکرار آن. ( از اقرب الموارد ). تکرار چیزی یا سخنی پیاپی. ( از متن اللغة ). دوباره گفتن سخن. ( ناظم الاطباء ). || اعاده چیزی ؛آن را عادت خود ساختن. ( از اقرب الموارد ). عادت شدن چیزی برای کسی. ( از متن اللغة ). خوی گرفتن بچیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). توانایی و طاقت پیدا کردن بر کاری بسبب عادت کردن بدان. ( از اقرب الموارد ).
- فلان مایعید و مایبدی ؛ هر گاه چاره ای نباشد چنین گویند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بازگفتن دوباره گفتن ۲ - باز گردانیدن ( چیزی را بجای خود ) باز آوردن بر گرداندن . ۳ - ( اسم ) برگشت . یا اعاد. حیثیت . رد کردن حقوق و اعتبارات مجرم که بسبب جرم سلب شده بدو .

فرهنگ معین

(اِ دَ ) [ ع . اعادة ] نک اعاده .

پیشنهاد کاربران

بپرس