اعابل

لغت نامه دهخدا

اعابل. [ اَ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) گویا ج ِ اعبل است چون اصغرو اصاغر. ( از معجم البلدان ). رجوع به اَعبَل شود.

اعابل. [ اَ ب ِ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است در گفته شبیب بن یزیدبن نعمان بن بشیر انصاری :
طربت و هاجتنی الحمول الظواعن ُ
و فی الظّعن تشویق لمن هو قاطن ُ
و ما شجن فی الظاعنین عشیة
ولکن هوی لی فی المقیمین شاجن
بمخترق الارواح بین اعابل
فصنع لهم بالرحلتین مساکن ُ.
( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

نام جایگاهی است در گفته شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر انصاری : طربت و هاجتنی الحمول الظواعن و فی الظمن تشویق لمن هو قاطن .

پیشنهاد کاربران

بپرس