اظمی. [ اَ ما ] ( ع ص ) مرد کم خون بن دندان ، یا صاحب لب گندمگون. و ابوعمرو گوید: اظمی سیاه است ، و رمح اظمی نیزه باریک سیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). سیاه فام لب. مؤنث : ظَمْیاء. ( مهذب الاسماء ) . سیه لب. باریک لب.گندمگون و باریک. مؤنث : ظَمْیاء. ج ، ظُمْی : سایه َظْمی ̍؛ سایه سیاه. و نیزه اظمی ؛ نیزه گندمگون. ( از اقرب الموارد ). نیزه گندمگون باریک. نیزه و سایه سیاه. ( از متن اللغة ). و ثعالبی این کلمه را در ذیل لواحق سیاه آورده است. رجوع به فقه اللغة ص 45 شود.