اظعان
لغت نامه دهخدا
اظعان.[ اِ ] ( ع مص ) سیر دادن کسی را. حرکت دادن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). روان گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). کوچ کنانیدن. || راندن. || بردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اظعان. [ اِظْ ظِ ] ( ع مص ) سوار گردیدن زن هوده را. گویند: هذا بعیر تظعنه المراءة؛ ای ترکبه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). اظعان هودج ؛ سوار شدن بر آن.( از اقرب الموارد ). اظعان زن شتر را؛ سوار شدن وی بر آن یا سوار شدن زن بر شتر بویژه در رفتن به بادیه برای جستن آب و علف و مانند اینها. ( از متن اللغة ).
پیشنهاد کاربران
فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إلَی رَحِمٍ فِی تَقَادُمٍ مِنَ الأَْیَّامِ الْمَاضِیَهِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیَهِ ( از دعای عرفه امام حسین علیه السلام )
همواره کوچ کننده بودم از صلبی به رحمی، درگذشته از ایام و قرنهای پیشین،
همواره کوچ کننده بودم از صلبی به رحمی، درگذشته از ایام و قرنهای پیشین،
برای یادسپاری کلمات ناآشنا باماندگاری بیشتر باید به روش هایی چون تخیل پردازی و رابطه برقرار کردن با مطالبِ آشنا متوسل شد در این راستا کارشناسان یادگیری اذعان می کنند که در این فرایند هرچه پیاز داغش بیشتر شود بهتر است خنده دار بودن، مسخره بودن و زشت و ترسناک و جذاب بودن و. . در یادسپاری طولانی تر موثرتر است لذا بر این مبنا داستان پیشنهادی معرفی می شود اما قطعا بدانید داستان شما در یادسپاریتان تاثیر بیشتری دارد، اما داستان :
... [مشاهده متن کامل]
روبهک رفت پای درخت و به کلاغه گفت من اذعان ( اقرار ) می کنم که آن سال های گذشته کار زشتی انجام دادم و ترا فریفتم تا پنیر خوشمزه ات را از تو بگیرم اکنون که فهمیدم که لک لک ها در حال اظعان ( کوچانیدن، کوچاندن ) گله خود هستند و تو هم می خواهی با آن ها بروی خواستم ظلمی که در حقت کردم را ببخشی، کلاغ پنیر را از منقار برگرفت و به زیر بالش قرار داد و گفت اولا ضایع شدی، چون من یاد گرفتم تا لقمه به دهان دارم حرف نزم ثانیا تو ظاعن ( کوچ کننده ) هستی چون با وجود فضای مجازی دیگر کسی گول حرف های ترا نمی خورد لذا باید از اینجا بروی، اذعانا ( اقرارا ) از این داستان نتیجه می گیریم ظالم اولا ضایع می گردد دوما ظاعن.
... [مشاهده متن کامل]
روبهک رفت پای درخت و به کلاغه گفت من اذعان ( اقرار ) می کنم که آن سال های گذشته کار زشتی انجام دادم و ترا فریفتم تا پنیر خوشمزه ات را از تو بگیرم اکنون که فهمیدم که لک لک ها در حال اظعان ( کوچانیدن، کوچاندن ) گله خود هستند و تو هم می خواهی با آن ها بروی خواستم ظلمی که در حقت کردم را ببخشی، کلاغ پنیر را از منقار برگرفت و به زیر بالش قرار داد و گفت اولا ضایع شدی، چون من یاد گرفتم تا لقمه به دهان دارم حرف نزم ثانیا تو ظاعن ( کوچ کننده ) هستی چون با وجود فضای مجازی دیگر کسی گول حرف های ترا نمی خورد لذا باید از اینجا بروی، اذعانا ( اقرارا ) از این داستان نتیجه می گیریم ظالم اولا ضایع می گردد دوما ظاعن.