- هم اهل اطیط و صهیل ؛ ای ابل وخیل. ( اقرب الموارد ).
- هم اهل صهیل و اطیط ؛ ای خیل و ابل. ( از متن اللغة ).
|| بانگ محمل و رحل. ( مهذب الاسماء ). آواز کردن رحل.( فرید وجدی ). آواز کردن پالان و جز آن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). جرست کردن پالان و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). آواز پالان شتر از گرانی بار. ( آنندراج ) ( زوزنی ). || بانگ موزه. ( مهذب الاسماء ). || گرسنگی. ( از متن اللغة ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || هسته فوفل. ( از دزی ج 2 ص 28 ).
اطیط. [ اُ طَ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از متن اللغة ) ( آنندراج ). || از اعلام است. ( ناظم الاطباء ). || نام موضعی است نزدیک شعباء و کوه قار بدانجا است. ( منتهی الارب ).
اطیط. [ اَ ] ( اِخ ) ( صفا... ) صفاالاطیط؛ موضعی است که در شعر امروءالقیس بدین سان آمده است :
لمن الدیار عرفتها بسحام
فعمایتین فهضب ذی اقدام
فصفاالاطیط فصاحتین فعاشم
تمشی النعام به مع الارآم
دارٌ لهند و الرباب و فرتنی ̍
و لمیس قبل حوادث الایام.
( از معجم البلدان ).