اطیر

لغت نامه دهخدا

اطیر. [ اَ ] ( ع اِ ) گناه یا ذنب و در مثل آمده است : اخذنی باطیر غیری. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( از مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مسکین دارمی گوید: ابصرتنی باطیر الرجال و کلفتنی ما یقول البشر. ( از تاج العروس ). || کلام و شر که از دور آید . ( از متن اللغة ). شر و بدی که از دور آید. || کلام. || تنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ضیق. ( تاج العروس ).

اطیر. [ اَطْ ی َ ] ( ع ن تف ) پروازکننده تر. پرنده تر.
- امثال :
اطیر من جراد.
اطیر من حباری .
اطیر من عقاب. ( یادداشت مؤلف ).

اطیر. [ اِطْ طَی ْی ُ ] ( ع مص ) فال بد زدن. ( از متن اللغة ). تطیر. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ): «و قالوا اطیرنا بک ». ( قرآن 47/27 )؛ گفتند: فال بد می زنیم بتو. و ابوالفتوح آرد: و اصل اطیرنا تطیرنا بوده است... وتطیر تشأم باشد و اصل کلمه تفاؤل باشد بطیر و آنچه طریقه و عادت عرب است در سانح و بارح. ( تفسیر ابوالفتوح چ علمی ج 7 ص 419 ).

پیشنهاد کاربران