اطنان
لغت نامه دهخدا
اطنان. [ اِ ] ( ع مص ) اطنان ساق و ذراع به شمشیر؛ بریدن آنها بسرعت. ( از متن اللغة ). اطنان ساق ؛ بریدن آن و مقصود آوای بریدن است. و گویند:ضربه فاطن ذراعه و اطنت ذراعه اذا ندرت لانها تطن عن ذلک. ( از اقرب الموارد ). بریدن. گویند: ضربه بالسیف فاطن ساقه ؛ ای قطعها. قال بعضهم یراد بذلک صوت القطع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بریدن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || اطنان تشت و جز آن ؛به آوا آوردن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). به بانگ آوردن تشت و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). به بانگ آوردن مس و روی و آنچه بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ). به بانگ آوردن رویینه وغیر آن. ( مؤید الفضلاء ). به آواز آوردن. ( زوزنی ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید