اطم. [ اُ طُ / اُ ] ( ع اِ ) قلعه های چند مر اهل مدینه را. ج ، آطام و واحدآنها را اَطَمة گویند. ( ناظم الاطباء ). بمعنی دژهاست و بیشتر حصن های مدینه را بدین نام خوانند و گاه بر جز حصون نیز اطلاق شود. ج ، آطام. اوس بن مغراء گوید:
بث الجنود لهم فی الارض یقتلهم
ما بین بصری الی آطام نجرانا.
و زیدبن خیل طایی گوید:
انیخت بآطام المدینة اربعاً
و عشراً یغنی فوقها اللیل طائر
فلما قضی اصحابنا کل حاجة
و خط کتاباً فی المدینة ساطر
شددت علیها رحلها و شلیلها
من الدرس و الشعراء و البطن ضامر.
( از معجم البلدان ).
اطم. [ اَ طَ ] ( ع مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || منضم گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انضمام. ( از ذیل اقرب الموارد ). || مبتلا شدن بعلت اُطام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مبتلا گشتن انسان و شتر به بیماری اطام که حبس بول و پشگل است از درد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || گزیدن چنانکه دست خود را. ( منتهی الارب ).
اطم. [ اَ ] ( ع مص ) دست خود را گزیدن. ( از ذیل اقرب الموارد ). گزیدن چنانکه دست خود را .( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || افکندن چنانکه پلیدی خویش را. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || تنگ ساختن دهانه چاه را. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). || بند کردن و قفل کردن در را. ( منتهی الارب ).