اطلال

لغت نامه دهخدا

اطلال.[ اِ ] ( ع مص ) مشرف شدن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). اطلال بر چیزی ؛ مشرف شدن بر آن. جریر آرد :
انا البازی المطل علی نمیر
اتیح من السماء لها انصبابا.
و در حدیث صفیة بنت عبدالمطلب آمده است :فاطل علینا یهودی ؛ ای اشرف. ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || باطل کردن خون. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). اطلال خون کسی ؛ هدر کردن آن. فعل آن بصورت مجهول نیز آمده است. ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رایگان رفتن خون کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اطلال خدای کسی را؛ ناچیز گردانیدن اﷲتعالی خون او را و رایگان کردن. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || اطلال فلان بر فلان به اذیت ؛ هنگامی است که بر ایذاء وی ادامه دهد. ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || اطلال بر حق کسی ؛ غلبه یافتن بر آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطلال بر کسی تا غلبه کردن بر وی ؛ الحاح کردن. ( از متن اللغة ). || اطلال زمان ؛ نزدیک شدن آن. ( از اقرب الموارد ). || اطلال زمین ( مجهولاً )؛ باران رسیدن زمین را . || اطلال بر چیزی ؛ آگاه گردیدن بر آن. || اطلال بر چیزی ؛ برآمدن بر آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

اطلال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طَلَل. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). رجوع به طلل شود. ج ِ طلل ، بمعنی اثر سرای و جای خراب شده. ( از منتهی الارب ). نشانه های سرای کهنه و ویران. ( از لطائف و کنز و منتخب ) ( غیاث اللغات ). نشانه های سرا و جاهای خراب شده. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). آثار باقی مانده از خانه های ویران. جاهای بلند و برجسته از خانه های خراب :
ما همه بر نظم و شعر و قافیه نوحه کنیم
نه بر اطلال و دیار و نه وحوش و نه ظبی.
منوچهری.
ایا رسم و اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا.
منوچهری.
تا بر آن آثار شعر خویشتن گویند باز
نی بر آثار دیار و رسم و اطلال و دمن.
منوچهری.
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن.
معزی.
ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آثارخانه هاو آبادیها، جمع طلل به معنی موضع مرتفع و آثارباقی مانده خانه وسراوبنای خراب شده
( اسم ) جمع طلل . ۱ - نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب . ۲ - کالبدها .
نام اسبی و یا ماده شتری . ناقه یا اسبی است مرد کین شداخی را .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ طلل ، آنچه از عمارت و بنا، برپا مانده باشد.

فرهنگ عمید

= طَلل

پیشنهاد کاربران

نام اسب سعد بن ابی وقاص فرمانده سپاه اسلام در جنگ قادسیه.
ای ساربان منزل مکن جز بر دیار یار من
تا یک زمان زاری ونم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم اطلال رل جیحون کنم
خاک دمن گلگون کنم از آب چشم خویشتن
معزی
خرابه های بازمانده
آثار تاریخی
ای نسیم منزل سلمی خدا را تا به کی / ربع را بر هم زنم اطلال را جیحون کنم ( حافظ )

بپرس