اطلاح
لغت نامه دهخدا
اطلاح. [ اَ ] ( اِخ ) ذات اطلاح. جایگاهی است در پشت ذات القری به مدینه که پیامبر( ص ) کعب بن عمیر غفاری را برای غزا بدانجا فرستاد و کعب و یارانش در آنجا کشته شدند. ( از معجم البلدان ). رجوع به ذات اطلاح و کعب شود.
اطلاح. [ اِ ] ( ع مص ) مانده گردانیدن و هلاک کردن شتر را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مانده کردن شتر را. ( از اقرب الموارد ). مانده کردن ستور. ( تاج المصادر بیهقی ). || اطلاح کسی ؛ مانده کردن و زحمت دادن وی را. ( از متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید