اطلاب
لغت نامه دهخدا
اطلاب. [ اِ] ( ع مص ) دادن خواسته و جسته کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). یاری دادن کسی بر خواسته وی و برآوردن آن را. ( از متن اللغة ). دادن مطلوب و خواسته کسی را . ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || محتاج طلب گردانیدن کسی را. از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مُلْجَاء کردن کسی را به خواستن. ضد است. || اطلاب آب و گیاه ؛ دور شدن از آن چنانکه جز بطلب و جستن بدان نرسند. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). دور شدن آب و گیاه که بلاطلب حاصل نشود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). دور شدن آب و جز آن که بدون طلب حاصل نشود. ( ناظم الاطباء ). دور شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || اطلاب فقر کسی را؛ نیازمند کردن وی را به طلبیدن. ( از اقرب الموارد ).
اطلاب. [ اِطْ طِ ] ( ع مص ) جُستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). طَلَب. ( زوزنی ) ( اقرب الموارد ). تطلب ، جز اینکه تطلب بمعنی طلبیدن چیزی است پیاپی با تکلف. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پنجاه طُلب از اَطلابِ ملاعین تاتار. . . =پنجاه دسته از لشکر ملعون تاتار. . . ( نفثةالمصدور )