اطسمه

لغت نامه دهخدا

( اطسمة ) اطسمة.[ اُ س ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) میانه و اشرف هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اُسْطُمّه چیزی. وسط قوم. ( از اقرب الموارد ). || برگزیده و خیار چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشراف قوم و بقولی مجتمع ایشان. ( از اقرب الموارد ). ج ، اطاسیم. ( متن اللغة ). رجوع به اسطمة و اصطمة شود.

فرهنگ فارسی

میانه و اشرف هر چیز . اسطمه چیزی وسط قوم . یا برگزیده و خیار چیزی .

پیشنهاد کاربران

بپرس