اطباء

/~atebbA/

برابر پارسی: پزشکان

لغت نامه دهخدا

اطباء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طِبْی و طُبْی ، بمعنی سر پستان مادیان ، سباع و خر و اسب و ناقه و جز آن. ( آنندراج ). ج ِ طِبْی و طُبْی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ).

اطباء. [ اِ ] ( ع مص ) اطباء به کسی یا چیزی ؛ خواندن وی را بسوی آن. ( از اقرب الموارد ).

اطباء. [ اَ طِب ْ با ] ( ع اِ ) اَطِبّا. ج ِ طبیب ، بمعنی پچشک. ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، پزشکان و طبیبان. ( ناظم الاطباء ) : سلطان اطبا را نزدیک وی فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404 ). چنین گوید برزویه طبیب مقدم اطبای پارس که پدر من از لشکریان بود. ( کلیله و دمنه ). و در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطباء آنست که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. ( کلیله و دمنه ). وزرا بر مثال اطبأاند. ( گلستان ).
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمیبرم به اطبا.
سعدی.

اطباء. [ اِطْ طِ ] ( ع مص ) خواندن کسی را بسوی چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کسی را خواندن. ( از اقرب الموارد ). || اطباء قوم کسی را؛ دوست گرفتن وی را و قبول کردن و برگزیدن برای ذات خود. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مصادقت کردن و دوستی کردن قوم با کسی و کشتن وی را. ( از اقرب الموارد ). اختلاف منتهی الارب و دو لغتنامه دیگری که بعین از آن لغات را اقتباس می کنند یعنی آنندراج و ناظم الاطباء با اقرب الموارد در قسمت دوم معنی اخیر کلمه از خواندن فعل «قبلوه » پدید آمده که در برخی از متنها «قبلوه » و در برخی دیگر «قتلوه » است. صاحب لسان العرب آرد: گویند: اطبی ̍ بنوفلان فلاناً؛ اذا خالّوه و قبلوه ، ابن برّی گفت : صواب آن خالّوه ثم قتلوه است.

فرهنگ معین

(اَ طِ بّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ طبیب ، پزشکان .

پیشنهاد کاربران

معن اطباء =پزشکان
برای ما اطباءها عزیزن ممنونم برای این زحمت های که میکشن
جمع طبیب ها - طبیب
اطبا= مفرش میشه طبیب و معنیش میشه طبیب ها و یا چند طبیب

جمع طب_طبیبان

بپرس